خواهر گلم خواهر گلم ، تا این لحظه: 26 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
اورانوساورانوس، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
سیاره منسیاره من، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
للیللی، تا این لحظه: 25 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

🌠سیاره

بدون عنوان

امروز صبح یا بهتره بگم ظهر که بیدار شدم ،زود نهار خوردم و شروع کردم به حاضر شدن .تو راه رفتن به کلاس واسه همه دوستانی که التماس دعا گفته بودن دعا کردم و به حرم سلام دادم . رفتم کلاس و نفر اول بودم و حدودا یه نیم ساعتی تمرین و استراحت،تا زمان گروهنوازي .وقتی تو کلاس بودم هوا طوفانی شد من که خيييلي خوشحال شدم آخه هوای سرد واقعا دوست داشتنيه! وقتی کلاسم تموم شد اومدیم خونه و با مامانم و خواهرم که حاضر شده بودن رفتیم شانديز که هم آب برداریم و هم بريم خونه بابابزرگم . اول رفتیم خونه بابابزرگم در حياطشون قفل بود و آماده ی خواب بودن این اولین باری بود که ما رفتیم و رختخواب بابابزرگم پهن دیدیم ،آخه معمولا دیر میخوایم ،به همین دلیل هم وقتی باها...
24 آبان 1394

آخر هفتمون

طبق معمول ما نرفتیم  ...البته نشد که بريم آخه کلی کار داریم واسه امروز که هنوز هیچ کدوم انجام ندادیم ،به جاش مامان و بابام رفتن. خیلی بامزست روضه به اسم عمو ی منه اما خونه بابابزرگمه و ظرف و نون و گوشت آبگوشت روهم بابای من داده !اما فقط اسمش برای عمومه... همیشه از این جور اتفاقات عجیب و غریب می افته . ...
22 آبان 1394

بدون عنوان

این عکس کت و شلوارم (هدیه مامان و بابا)   و این هم میز تولد 22سالگيم  عکس ها زحمت خواهر کوچولو که فداش بشم من   ...
22 آبان 1394

جمعه

فردا شب خونه بابابزرگم دعوتیم ،آخه روضه دارن .معلوم نیست بريم  اما من دوست دارم که بشه بريم .
22 آبان 1394

منتظرم

بيصبرانه منتظر شنبه ام ... هوای مشهد تکلیفش با خودش معلوم نیست امروز هوا واقعا گرم بود و اصلا پاییز یادآوری نمی کرد ،خدا کنه یکم سرد بشه . چند وقته شاید یک ماه شایدم بیشتر که حرم نرفتم دلم واقعا تنگ شده ،همیشه میگم ما با اینکه نزدیک امام مهربونی ها هستیم اما اونقدر که لازمه و میشده نرفتیم پابوسشون ،شاید اگه دورتر بودیم بیشتر قدرشون می دونستیم . هر شنبه با عبور از خیابون جلوی حرم سلام میدم اما این برای دل گرفته ی من کافی نیست دوست دارم برم ساعتها توی حرم باشم و آرامش فوق العاده ی اونجا رو تجربه کنم و گذر زمان اصلا آزارم نده ....
21 آبان 1394

jolly

خداروشکر حالم بهتر شده شاید به خاطر اینه که امروز رفتم بیرون ،شایدم به خاطر اینه که امروز یکم درس خوندم ...  
19 آبان 1394

سه شنبه و ...

امروز با خواهرم رفتم کلاس ،البته فقط تو ماشین نشستم اما بازم خوب بود یه تنوعی بود... مامانم امروز واسمون مانتو خرید واقعا لازم داشتم ،دستش درد نکنه .
19 آبان 1394

و...

بالاخره نتیجه داد،امشب مامانم و بابام واسمون کت و شلوار خریدن که البته برای من کوچیک بود و باید عوض بشه تا بعد عکسش بذارم . از دوستاي گلی که وبلاگم میخونن صمیمانه سپاسگزارم   ...
19 آبان 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 🌠سیاره می باشد